عنوان
تعداد صفحات:۲۸
نوع فایل : ورد و قابل ویرایش
در چنددهه پیش برگلاس و جونز[۱] و همکارانش نظر دادند که افراد تلاش میکنند تا شرایط رفتارشان را طوری تنظیم کنند که اگر عملکردشان ضعیف باشد، این شرایط پیش از فقدان توانایی و ارزشمندی به عنوان عملکرد ضعیف جلوه نماید. به عبارت دیگر، افراد مجموعهای از راهبردها را به کار میگیرند تا به عنوان قربانیان شرایط و نه ناتوان به آنها نگریسته شود برگلاس و جونز این راهبردها را خود ناتوانسازی نامیدند زیرا استفاده از آن ها ممکن است به تضعیف عملکرد بینجامد.
راهبردهای خودناتوان سازی آن شرایط پیشآیندی هستند که افراد فراهم میسازند به این امید که جانشین عواملی شوند که در آینده ممکن است شایستگی آنان را مورد تردید قرار دهد. آرمانی آن است که افراد این شرایط را در عوامل بیرونی جست وجو کنند نه در عوامل درونی به نظر برگلاس و جونز خودناتوانسازی عبارت است از هر عمل یا زمینه عملی که به فرد امکان میدهد تا شکست را به عوامل بیرونی (بهانه) و موفقّیت را (به منظور کسب افتخار) به عوامل درونی نسبت دهد.
انواع مختلفی از رفتارها و احساسات هستند که به عنوان راهبردها یا عوامل خودناتوان ساز شناخته شدهاند از قبیل مصرف دارو، مصرف الکل، اضطراب امتحان، اضطراب اجتماعی، نشانههای بیماری فیزیکی ، فقدان تلاش و تمرین، انتخاب هدفهای غیرقابل دسترس ، فقدان آمادگی ،هانهسازی ، چاقی، مسامحه کاری، فقدان خواب، همنشینی زیاد با دوستان و یا درگیری در فعالیتهای بسیار (به نقل از هاشمی، ۱۳۸۰)
هیگینز (۱۹۹۰، به نقل از نیکنام و همکاران،۱۳۸۹) بنیانهای اصلی رفتارهای خودناتوان ساز را از گذشته تا روانشناسی عزتنفس آدلر دنبال میکند که طبق آن، انگیزههای افراد از نیاز به جبران احساسات ذهنی، حقارت و ضعف نشأت میگیرند. در سالهای اخیر نیز، نظریههای مختلفی از خودناتوان سازی تحت تئوریهای هدف (مارتین و همکاران،۲۰۰۳)، نیاز (الیوت و چرچ،۲۰۰۳)، انگیزش خودارزشی (کاوینگتون،۱۹۷۳)، خودتائیدی(سیگل و همکاران،۲۰۰۵) و خود تنظیمی (هندریکس و هیرت،۲۰۰۹) تعیین شدهاست.
واژه های کلیدی: خودناتوان سازی، نظریه های مربوط به خودناتوان سازی، خودناتوان سازی تحصیلی،پیامدهای عاطفی خودناتوان سازی
چکیده ۴
مقدمه ۵
نظریههای مربوط به خودناتوانسازی ۷
۱-نظریه آدلر ۷
۲-نظریه موری ۸
۳-نظریه اسناد ۹
۴-نظریه خودارزشی ۱۱
۵-نظریه هدف ۱۲
تعریف خودناتوانسازی ۱۳
تعریف خودناتوانسازی تحصیلی ۱۷
زیربنای انگیزشی خودناتوانسازی ۱۸
تعریف مفهومی شک ۱۸
اساس عمومی-خصوصی خودناتوانسازی ۱۹
نقشهای خودحمایتی خودارتقایی ۲۰
خودناتوانسازی و عملکرد تحصیلی ۲۱
خودناتوانسازی و تقلب ۲۱
پیامدهای عاطفی خودناتوانسازی ۲۲
منابع ۲۳
شکر کن حسین،هاشمی شیخ شبانی ، سید اسماعیل ،نجاریان ، بهمن ،(۱۳۸۴). بررسی رابطه برخی پیشایند های مهم و مربوط به خود ناتوان سازی تحصیلی و رابطه ان به پیامد های برگزیده در دانش اموزان پسر سال اول دبیرستان های اهواز . مجله علوم تربیتی و روان شناسی دانشگاه شهید چمران اهواز ، ۳،۱۲، ۳، ۱۰۰-۷۷٫
اکبری، ابوالقاسم. (۱۳۸۱) مشکلات نوجوانی و جوانی. تهران: موسسه نشر ساوالان
نیکنام، ماندانا، حسینیان، سیمین، یزدی، سیده منور. (۱۳۸۹). رابطه باور های کمال گرایانه و رفتارهای خودنلتوان سازی در دانشجویان. مجله علوم رفتاری. ۴ (۲). ۱۰۸-۱۰۳
نیکنام، ماندانا. (۱۳۸۸). ارتباط و مقایسه باورهای کمال گرایانه و رفتارهای خودناتوان ساز در دانشجویان. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه الزهرا.
پروچسکا، جیمز و نورکراس، جان (۱۳۸۹). نظریه های روان درمانی ( نظام های روان درمانی). ترجمه: یحیی، سید محمدی، تهران: نشر روان ( تاریخ انتشار به زبان اصلی، ۲۰۰۷)
حیدری، محمود، خداپناهی، محمد کریم، دهقانی، محسن. (۱۳۸۸). بررسی ویژگی های روانسجی مقیاس خودناتوان سازی. تحقیقات علوم رفتاری. ۷ (۲) ۱۰۶-۹۷٫
حیدری، محمود، دهقانی، محسن، خداپناهی، محمد کریم، (۱۳۹۱). بررسی تاثیر شیوه فرزندپروری ادراک شده و جنس بر خودناتوان سازی. فصلنامه خانواده پژوهی. ۵ (۱۸). ۱۳۷-۱۲۵٫
سیاسی، علی اکبر. (۱۳۸۸). نظریههای شخصیت. دانشگاه تهران.
فروع الدین ، عادل. (۱۳۸۲ ). اثربخشی برنامهی آموزش مهارتهای زندگی به منظور پیشگیری از مصرف مواد مخدر در دانشآموزان دورهی راهنمایی نائین .اصفهان : انتشارات دانشگاه آزاد
بارون، رابرت. بیرن، دان. برنسکامب، نایلا. (۱۳۸۸). روانشناسی اجتماعی ( ترجمه یوسف کریمی). (ویراست یازدهم). تهران: نشر روان.
پنتیریچ، پال. آر.، شانک، دیل. اچ. (۱۳۸۶). انگیزش در تعلیم وتربیت، نظریهها، تحقیقات وراهکارها(ترجمه مهرناز شهرآرای). تهران: انتشارات علم.
پس از پایانیافتن دوره کودکی، فرد وارد مرحلهای میشود که شرایط آن با شرایط دوره قبل کاملاً متفاوت است. این دوره به نوجوانی معروف است (اکبری ۱۳۸۱). در فرهنگ و بستر انتقال از مرحله کودکی را به مرحلهی بالندگی در دورهای تدریجی از جریانزندگی، نوجوانی میگویند که با تحول عمیق در جسم و روان و قدرت تجسم و تخیل زیاد همراهاست. دوره نوجوانی تقریباً از ۱۲سالگی شروع میشود و تا آخر دههی دوّم زندگی انسان ادامه مییابد. در نوشتههای پاپیروس مصری حدود ۴۰۰۰ سال پیش، نسبت به وضع نوجوانان اظهار نگرانی شدهاست و نیز در قدیمیترین مطالعاتی که در زمینه نوجوانی به عمل آمدهاست، فلاسفه بزرگ یونان، جایگاه خاصی را به خود اختصاص دادهاست. (شرفی،۱۳۸۳)
دوران نوجوانی از ادوار پراهمّیت در فرآیند رشدفردی و اجتماعی محسوب میشود. قدمگذاردن به این دوره معمولاً با بلوغ آغاز میشود شکوفایی غریزه جنسی، تثبیت و تحکیم علایق و منافع شغلی و اجتماعی، میل به آزادی و استقلال از ویژگیهای مهم این دوره است. از یک سوء فشار غرایز و میل به تبعیت از ارزشهای نوجوانی، و فشارهای گروهی میل به ابراز وجود، پیریزی زندگی مستقل او را در یک بحران فکری و یک آشفتگی روانی قرار میدهد. (فروعالدین و همکاران ،۱۳۸۲)
یکی از عواملی که بر پیشرفت و وضعیت تحصیلی دانشجویان تأثیر دارد استفاده از راهبرد خودناتوانسازی است. خاستگاه خودناتوان سازی را باید در نظریّههای شخصیت و بهویژه در دیدگاه روانکاوی جستوجو کرد. موری[۱](۱۹۸۳) معتقداست هر فردی نیازدارد که در برابر انتقاد و سرزنش، حمله و هجوم به دفاع از خود پرداخته و یا با دلیلتراشی به توجیه آن بپردازد. آدلر[۲] (۱۹۰۷) نیز براین باور است که هرانسانی با ظرفی بالقوه به دنیا میآید که گاه آن نقص را برای خودداری از انجام کارهای دشوار یا توجیه شکست بهانه میکند و از این طریق به بهانهتراشی میپردازد.
پس از این پژوهشگران بسیاری از نیازها و انگیزههای انسان را به بوتهی آزمایش گذاشتند و بدین وسیله نظریههای جدیدی مطرح شد، یکی از این نظریهها نظریه اسناد میباشد. مطابق با این نظریه افراد تلاش میکنند که در مواجه با دیگران، شکست را به عوامل بیرونی مانند شانس و دشواری تکلیف و موفقیت را به عوامل درونی مانند استعداد و توانایی نسبتدهند. (هایدر[۳] ،۱۹۵۸)
بعد از آن دو پژوهشگر به نامهای برگلاس و جونز[۴](۱۹۷۸) متوجه شدند برخی مواقع افراد به جای اینکه پس از دریافت بازخورد عملکرد به توجیه آن بپردازند، از پیش راهبردهایی را به کار میگیرند تا با توجه به آن شکست احتمالی بعدی را توجیه نمایند. آنها این راهبردها را راهبردهای خودناتوانسازی نام نهادند، چرا که استفاده از آنها به تضعیف عملکرد میانجامد.
راهبردهای خودناتوانسازی، دستهای از شرایط پیشایندی هستند که افراد فراهم میسازند، به این امید که جانشین عواملی شوند که در آینده ممکناست شایستگی آنها را مورد تردید قراردهند.
اخیراً پژوهش پیرامون خودناتوانسازی به حیطهی آموزشگاهی نیز وارد شدهاست. به نظر میرسد که برخی از دانشجویان و دانش آموزان عالماً و عامداً تلاش نمیکنند، مطالعه خود را به آخرین لحظه موکول میکنند، شب قبل از امتحان را به بطالت میگذرانند و یا از دیگر راهبردهای خودناتوانسازی استفاده میکنند تا از تلویحات منفی شکست احتمالی بکاهند. (شکر کن، ۱۳۸۴)
استفاده از راهبردهای خودناتوانسازی با سن دانشآموز درارتباط است، چرا که برای استفاده هدفمند از این راهبرد باید سنی برسد که قابلیت شناختی لازم برای تشخیص بین تلاش و توانایی را کسبکنند، که معمولاً کودکان از سنین نوجوانی به بعد به این باور میرسند که عملکرد خوب بدون تلاش، یا با تلاش اندک نشانهای از توانایی بالاست، و یا بالعکس، شکست به دنبال تلاش زیاد نشانه فقدان توانایی است (نیکولز و میلر[۵] ۱۹۸۴). خودناتوانسازی از قبل در مورد وضعیتهایی استفاده میشود که احتمال موفقیت در آن کمباشد.
هیگینز (۱۹۹۰، به نقل از نیکنام و همکاران،۱۳۸۹) بنیانهای اصلی رفتارهای خودناتوان ساز را از گذشته تا روانشناسی عزتنفس آدلر دنبال میکند که طبق آن، انگیزههای افراد از نیاز به جبران احساسات ذهنی، حقارت و ضعف نشأت میگیرند. در سالهای اخیر نیز، نظریههای مختلفی از خودناتوانسازی تحت تئوریهای هدف (مارتین و همکاران[۶]،۲۰۰۳)، نیاز (الیوت و چرچ[۷]،۲۰۰۳)، انگیزش خودارزشی (کاوینگتون[۸]،۱۹۷۳)، خودتائیدی(سیگل و همکاران[۹]،۲۰۰۵) و خود تنظیمی[۱۰](هندریکس و هیرت[۱۱]،۲۰۰۹) تعیین شدهاست.
آدلر معتقد بود که احساسهای حقارت[۱۲] همیشه به عنوان یک نیروی برانگیزاننده در رفتار وجود دارند. او نوشت: انسانبودن یعنی خود را حقیر احساسکردن، چون این حالت در همه ما مشترک است، نشانه ضعف نا بههنجاری نیست. این احساسها منبع همه تلاشهای انسان برای غلبهکردن بر حقارت حتی واقعی یا تخیلیمان است. آدلر معتقد بود که کودک از قدرت و نیرومندی والدین خود و از نا امیدی تلاش برای مقاومت یا مبارزه با آن قدرت آگاه است. در نتیجه کودک نسبت افراد بزرگتر و نیرومندتر اطراف خود احساس حقارت را پرورش میدهد. اگر چه تجربه اوّلیه حقارت به کودکی مربوط میشود ولی به صورت ارثی تعیین نشدهاست، بلکه این تجربه از محیط ناشی میشود که برای همه کودکان یکسان است، بنابراین احساسهای حقارت، گریز ناپذیرند، امّا از آن مهمتر ضروری هستند، زیرا برای تلاش و رشدکردن انگیزش فراهم میآورند.
هر چه سن فرد بالاتر میرود؛ بر تمایل او به اینکه بر ضعف خود غلبه کند و همانند دیگران شود و کارهایی کند که آنها میکنند افزوده میشود. او به پیشرفتهای خود قانع نیست و پیوسته احساس حقارت میکند و به دنبال هدفهای تازهتر و عالیتر میرود امّا گاهی نیز پیش میآید که آدمی نقص یا ضعف (چشمان ضعیف، سردرد، زخم معده) را بهانه قرارداده و برای خودداری از انجام کارهای دشوار یا برای توجیه شکستی که در به ثمررساندن آنها برخوردار است، دلیلتراشی کنند. آدلر بر این باور است، کودکانی که دارای نقص بدنی هستند، خود را برای روبرو شدن با پیشامدهای زندگی ناتوان احساس میکنند و این احساس ممکن است آنها را از کار و کوشش بازدارد و بر ناتوانی آنها بیافزاید. (به نقل از سیاسی، ۱۳۸۸)
[۶]-Martin et al.
[۷]-Elliot&Church
[۸]-Covington
[۹]-Siegel et al.
[۱۰]-Self-regulation
[۱۱]-Hendrix&Hirt
[۱۲]-Inferiority feelings
[۱]-Bereglas & Jones
جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .
ارسال نظر